كتاب «جانستان كابلستان» آخرين نوشته رضااميرخاني را مثل ديگر آثار او نميشود نخوانده گذاشت
و از كنار آن به راحتي گذشت. حكايت اين كتاب كه سفرنامه خانوادگي اميرخاني به افغانستان است، اولين تجربه او در گونه سفرنامه نيست و اتفاقا حال و هوايي داستانگونه دارد و خواننده را با همان كششها و تعليقهاي داستاني همراه ميكند.
اميرخاني مقدمه كتابش را با سفري به بلنداي دماوند آغاز ميكند و اين اولين تعليق رسمي كتاب براي ايجاد كشش است تا خواننده در پاسخ به اين سئوال بماند كه «رفتن به افغانستان چه دخلي به منطقه "گوسفندسرا " و بالا كشيدن از جبهه جنوبي دماوند دارد؟»
اصل سفر نويسنده به همراه همسر و پسر يك و نيم سالهاش هم خالي از اين حس تعليق نيست. وقتي براي يك سخنراني و شركت در مراسمي به پابوس امام رضا(ع) ميروند و ميبينند كه گذرنامه خود را هم آوردهاند، تصميم ميگيرند كه سفري به افغانستان داشته باشند.
اميرخاني روحيه ناآرام و جستجوگر خود را در رمانهاي قبلي و حتي در كتابهايي مثل «نفحات نفت» نيز به نمايش گذاشته بود اما اين بار با كتابي از او روبرو هستيم كه جملاتش حاصل تجربه شخصي و عملي اوست. براي همين است كه خواننده با او به راحتي به سرزمين افغان سفر ميكند؛ با او شاد ميشود و با او در لحظههاي حساس و خطرناك عرق ميريزد و سرخ ميشود.
«جانستان كابلستان» اولين تجربه اميرخاني در سفرنامهنويسي و به تعبيري گزارشنويسي از يك سفر نيست، چه اينكه سالها قبل كتاب «داستان سيستان» او توانسته بود خوانندگان زيادي را جذب كرده و چندين چاپ را تجربه كند. شايد همين تجربه موفق، اين گمان را در ذهن برخي به وجود آورد كه پس از آن انتشارات قدياني، ناشر تخصصي آثار اميرخاني ميشود اما ديديم كه اينگونه نشد و اميرخاني با زيركي خاصي كه داشت، همه تخممرغهايش را در يك سبد نگذاشت.
بازدید : 72